وبلاگ رسمی علی ترکاشوند | ||
|
دستم را به قلم بردم که با تو حرف بزنم دیدم دستم نمی رود...! آخر،همه اش حرف می زند و..... و عالم بی عمل.....! این بار می خواهم با دل بنویسم و جوهرش صفای قلبم باشد.... و شاید هم با دل نه،بر دل بنویسم....که حک شود انسانیت بر صفحه ی دلم.... آری....باید دل برود تا با صدای «لَبیک،اللّهم لَبیک»، تو را بخواند و هر سلامی علیْکی دارد.... گویا قبل از لبیک بندگانت تو «لبیک» گفته ای که بنده ات توفیق «لبیک» پیدا می کند... و تو توّابی.....و قبل از هر توبه ای بنده ات را می خوانی و درِ درگاهت را می گشایی تا بندگانت توبه کنان دخیل درگاه رحمتت شوند.... دل باید برود...باید ببیند....بشنود....لمس کند.... گاهی هم باید آرام بنشیند و ببیند که خدا می بیند.... و بشنود ندای وحی را که:« ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَری؟... «آیا نمی دانی که خدا تو را می بیند؟...» و با عمق جان باور کند،« إنَّ اللهَ سَمیع ٌ بَصیر» را.... گاهی گناهان همچون تیری زهرآلود بر چشمان دل فرود می آید و کور می شود چشم دل... و گاهی هم کر می شود و نمی شنود کلام وحی را....! و آنکه نشنود برای همیشه لال خواهد ماند و دریغ از کلام حق....! و«صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» را عصای دست نابینائی اش خواهد کرد تا همه بدانند،آنان که در جاده ی بی تعقلی درگذرند نابینایانند! آنانی که نمی بینند که خدا می بیند....! قدر هر کس به اندازه ی دل اوست و دل بسان صندوقچه ای است که گوهر وجود را در خود پنهان دارد...پس بنگر و ببین در دلت چه پنهان کرده ای؟... صداقت یا دو روئی و نیرنگ و دروغ...؟ مهربانی یا کینه....؟ خوشرویی یا بداخلاقی...؟ حب یا بغض و عصبیت...؟ حسن ظن یا بدگمانی....؟ غیبت یا محبت.....خدا یا دنیا....؟ نشنیده ای که می گویند «شب قدر»؟... آخر در آن شب دلها به سوی او پر می کشند و «قدر» پیدا می کنند... و کاسه ی سئوال هر کس را به اندازه ی ظرفیت دلش جواب می دهند و پر می کنند...
آری...... قدر هر کس به اندازه ی دل اوست.... و دل با ذکر استغفار نفس می کشد.... « أسْتَغْفِرُ اللهَ ذُو الْجَلالِ والْإکْرام وَ أتُوبْ إلَیْه...» نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|